اکنون گویی دنیایم رو سرم خراب شده است.و دنیای کسی را رو سرش آوار کرده ام.
اکنون بیگانه تر از همیشه در مقابل خودم مانده م و ترس ورم داشته است.ترس از رو به رو شدن با نتایج عملی که انجام داده م.
بیست و چهار ساعته،خود بیست ساله ام رنگ تیره گی گرفته است و ادعای خوب بودنم به فنا رفته.
اکنون گویی دنیایم رو سرم آوار شده و من دلم برای خوابیدن ابدی لک میزند و مدام تنگ برادرک م میشود و مدام دلم میسوزد .
کاش .
درباره این سایت